بیاض

یا محبوب

تکانی خورده ولی چیزی را عوض نکرده هنوز هم در فکر خویش همان اوهام را پرورش می‌دهد

چگونه باید از آنها دست کشید و چگونه باید راه بهتری را پیدا نمود

در سر چیزی دارد و در دل چیز دیگری

مهیا می‌شود که کاری صورت دهد اما حرکت او پیشرو نیست

قدمهایی که بر می‌دارد نیازش را برآورده نمی‌کند

شاید نمی‌خواهد که برآورده کند

می‌گوید تقصیر کیست؟

....چه کسی مرا در این ورطه نهاده است؟....چه کسی

پیش خود فکری می‌کنم

صحنه تاریخ است آنچه خوانده‌ایم

این سوالی است که خیلی‌ها در تاریخ به آن رسیدند و جواب طلب کردند

تقصیر کیست؟راه اشتباه باید اصلاح شود

.....وقتی فرزند پیامبر روبروی سپاه یزد قرار گرفت و آنها را نصیحت نمود و اتمام حجت.

به گوشهای کر آنها جواب داد تا فردا از ما جواب نخواهند که کی چنین کرد چرا سخنان او در آنها بی‌اثر بود

راهی نمانده هدف گم است

فتنه پشت فتنه خیز بر می‌دارد

یک روزی طلحه و زبیر، عمر عاص و ...

روزی عمروعاص

این سوال را داشت

مردی بسیار زیرک و کاردان و عالم و....آبدیده

اما نتوانست تحمل کند و پشت کرد و آنچه را داشت به باد داد

تاریخ است و تکرار آن

فرزند فاطمه در روز واقع جواب داد

این شکمهای شماست که کار شما را خراب کرده

مشکل شما لقمه‌های حرامی است که در شکمهای خود فرو برده‌اید

جواب می‌خواهید

این جواب

شما خود ، باعث این کری و کوری شده‌اید

انتظار عاقبت به خیری نکنید

کار خود را درست کنید

جوابی روشن و بیین.

تلاش بیهود نکنید

قدم بی‌فایده برندارید

تصحیح کنید.......

راه درست،اصلاح ساختن را پیشه کنید

فتنه می‌کنید

در فتنه غرق می‌شود

مال حرام جمع می‌کنید

بیت‌المال را بالا می‌کشید

طلب خیر می‌کنید؟

چنان گرفتار می‌شوید که خود گیج می‌زنید

چرا؟

مسلم است!

فقط راه درست می‌تواند طلب خیر داشته باشد

این گذشته

و امروز

راههای کج را پیش می‌گیرید

و طالب خیر می‌شوید

خود را اصلاح کنید

نگاه کنید که چگونه شیطان و شیاطین به شما آفرین می‌گویند

بدانید که راهی بس اشتباه  پیشه خود ساخته‌اید

محک از این محکمتر پیدا نمی‌شود

و پیدا نمی‌کنید

که شیطان بزرگ به فرموده آن پیر مراد خمینی کبیر(ره) شما را تحسین می‌کند

بدانید که راهتان کج است

برگردید

راهتان را اصلاح کنید

شکمهای خود را خالی کنید از آنچه که حرام اندوخته‌اید

شاید اصلاح شوید

اگر همت کنید

اگر....


 یا نور اول و آخر

هنوزم در دیده کمی حایز باید شد کمی خاک تر از عمق

چسبیده سقف آسمانی به دشت بلند کمی تر شده ابرهای سفید

رسیده شهر در شهر ترکیده توپ بازی در میانه زمین سبز

کفترها در پرواز خود بر بام‌های گنبدی، کاه گلی صورتیروشنی بخش عالم

سبوی آبی در دستان برای سیراب کردن زمین های تشنه زرد

در جهتی کمال یافته برای بیداری یک امت سراسر در تاریکی

از آزادگان همین رفته و آمده برای حریت بخشی امت

در باغچه‌ای پر گل برای بچه‌های تنها نشسته یاور و مونس

سخت شکسته بستهای چهار سوی دلهای تشنه داد

صدایی که گلوی بغض کرده فریاد می‌زند که باز شوید

ندایش را می‌شنویم فکر پیش آنرا نموده‌ایم آزاد وار

رها می‌شویم پاک و طاهر چون طایری در هوای آبی

غم نمی‌خوریم چون استواری او را داریم یک قدم نیست عقب

روز،بروز روشنتر دیدی باز چون چون عقاب تیزبین چیتی

گفتاری صالح و ساده

نمودی پاک و طاهر و فروزنده

روشنی بخش همه ملت‌ها


بنام رب سبحان

وَاعْلَمُواْ أَنَّمَآ أَمْوَ لُکُمْ وَأَوْلَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ

و بدانید که اموال و فرزندانتان آزمایشى هستند(برشما) و البتّه نزد خداوند (براى کسانى که از عهده‏ى آزمایش برآیند)، پاداشى بزرگ است.

28-انفال

وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِى الْأَمْوَ لِ وَالْأَوْلَدِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَنُ إِلَّا غُرُوراً

و (اى شیطان!) هر کس از مردم را مى‏توانى با صداى خود بلغزان و نیروهاى سواره و پیاده‏ات را بر ضدّ آنان گسیل‏دار و در اموال وفرزندان با آنان شریک شو و به آنان وعده بده، و شیطان جز فریب، وعده‏اى به آنان نمى‏دهد.

??-اسراء

 سخرانی رهبری در روز مبعث که اشاره درستی به قاضی بودن خودمان بود که ما باید قاضی خودمان باشیم.

و اینکه هر فردی با هر عنوان و موقعیتی، اگر بخواهد جامعه را به سمت ناامنی سوق دهد از نظر عموم ملت ایران، انسان منفوری است.

درسهای بزرگی است که انسان از گذشته و حال می‌گیردابراهیم و امتحان بزرگ فرزند

چقدر امتحان سخت است وقتی انسان باید از خود بگذرد بخصوص وقتی خیال کند که خیلی مهم و بزرگ هم هست

چقدر سخت است امتحان انسانهای مهم و نخبه و بقول خودشان عقلا.

عقلا همانقدر که مهم هستند همانقدر هم باید امتحان محکمتر و شدیدتر پس بدهند آنهم در جایی که خودشان فکر نمی‌کنند دارند امتحان پس می‌دهند.

و چقدر بد است که انسان حتی یکی از این امتحانات را خوب پس ندهد

آنوقت متاسفانه یک سال و یک قدم عقب نمی‌افتد بلکه سقوط! می‌کند.

آنهایی که خود را شیوخ می‌نامیدند

آنهایی که خود راعقلای مردم می‌دانند

سیف‌الله هم امتحان می‌دهد،

عمار بی کس هم،هم

چقدر از این امتحانات سربلند بیرون می‌آیند و چه کسانی!

مردم شما را انتخاب نکردند که رئیس جمهور شوید

چرا نمی‌توانید این مطلب را قبول کنید این واقعیت را همانطور قبول کنید که در گذشته‌ها همین مردم شما را انتخاب کردند، آیا وقتی شما را انتخاب کنند مردم هستند وقتی شما انتخاب نشوید مردم دیگر مردم نیستند؟! دیگر اعتماد ندارند دیگر کشور بحرانی شده.

پذیرش حقیقت در این مواقع مهم است. روز امتحان است ،رد نشوید!

که عقب نمی‌افتید، سقوط می‌کنید!متاسفانه!!

شما چرا راه خود را برعکس مردم انتخاب می‌کنید؟

آنهایی که برای هوای نفس سخن گفتند

و حتی کار کردند

اینها به مقصد نمی‌رسند

من نمی‌دانم چرا؟ ولی این یک سنت غیر تبدیل حق است.

آیا نامزد شکست خورده انتخابات دور قبل دشمنی‌اش با دولت برای خداست یا هوای نفس ؟!

نمی‌دانم ، مردم خود می‌دانند و خودشان هم قضاوت کنند.

آنهایی که دور آنها حلقه زده‌اند برای حق است این حلقه‌ها و دوستی‌ها یا برای هوای نفس

خودشان اگر قضاوت کنند جواب خواهند گرفت.

آنهایی که با کفش نماز جمعه می‌خوانند برای خداست یا....

آنهایی که رادیوهای بیگانه برایشان دستور‌العمل شرکت در نماز وحدت بخش صادر می‌کنند آیا برای وحدت و خدا می‌آیند

آیا صاحبان تریبون برای آنها از چی می‌گویند که این تریبون را مالکند

باز همان رادیوها همان دشمنان تابلودار ما این حقایق را باز می‌گویند

احسن گفتن دشمنان بهترین گواه‌است که ما برای حق گفتیم یا هوای نفس.

امتحان برای بزرگان خیلی سخت و جدی است.

آیا نامزد شکست خورده دهمین دوره رئیس جمهور برای خدا چنین سینه چاک داد؟

آیا برای حق چنین رهبر فتنه شد؟

در شکم! درشک!


بنام ایزد یکتا

شهید آیةالله محمد صدوقی مردی از دیار دارالعباده یزد که پا به پای امام حرکت کرد و مبارزه را به انجام رسانید

و در آخر جان در راه اهداف بلند اسلام فدا کرد.

امام خمینی در مورد او فرمود:اینجانب دوستی عزیز که بیش از 30 سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداکار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد .
زندگی نامه شهید آیت الله شیخ محمد صدوقی طاب ثراه از زبان خود ایشان:شهید صدوقی
بنده محمد صدوقی در سال 1327 هجری قمری ، 75 سال پیش ، در خانواده‌ای روحانی در یزد متولد شدم پدرم مرحوم آقامیرزا ابوطالب یکی از روحانیون معروف این استان بود .
پدرم ، فرزند مرحوم میرزا محمد رضا کرمانشاهی یکی از علما و بزرگ این استان بود و ایشان هم فرزند آخوند ملا محمد مهدی کرمانشاهی بودند.
سال ورود آخوند ملا محمد مهدی به یزد ، روشن نیست چرا که ایشان بوسیله فتحعلی شاه از کرمانشاه به یزد تبعید شدند . تنها مدرکی که ما برای صدوقی بودن داریم و اینکه از نواده‌های مرحوم صدوق بزرگ می‌باشیم همان لوح تاریخی جد بزرگ و جد دوم ماست . که در لوح قبرشان این جمله هست «الذی کان بالصدق نطوق کیف و هو من نسل الصدوق » کسی که به صدق و راستگوئی سخن گفت چگونه چنین نباشد و حال آنکه او از نسل صدوق می‌باشد . و به این جهت نیز شهرت ما صدوقی می‌باشد .
مهاجرت به اصفهان
در سال 1348 قمری ، برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفتم و رد مدرسه چهار باغ که حالا مدرسه امام صادق (ع) نام دارد مشغول تحصیل بودیم و پیشرفتمان هم خیلی خوب بود ، که متأسفانه یک زمستان بسیار سردی پیش آمد و توقف برای ما خیلی سخت شد . شاید متجاوز از بیست روز برف سنگین آمد و کسب و کار و تقریباً همه چیز از دست مردم گرفته شد . هر روز صبح دنبال ذغال و چوب می‌رفتیم و ظهر دست خالی برمی‌گشتیم تا اینکه مرحوم سید علی نجف آبادی یک روز وارد مدرسه چهار باغ شد و دید که همه طلبه‌ها دچار کمبود سوخت هستند و بعد دستور داد تا یکی از چنارهای بزرگ مدرسه را بیاندازند و بین طلبه‌ها تقسیم کنند .
پس ازمدتی که خیلی به سختی گذشت از طریق قمشه وآباده بطرف یزد حرکت کردیم و این سفر قریب 29 روز طول کشید وبالاخره با هرزحمتی که بود خودمان را به یزد رساندیم .
سفر به قم
یکسال بعد یعنی در سال 1349 قمری برای ادامه تحصیلات با خانواده بطرف قم رفتیم و اقامت ما  در شهر قم 21 سال بطول انجامید مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس و مدیر حوزه علمیه قم وقتی که در قم ما را شناختند مورد لطف و محبت خود قرار دادند و کم کم کار بجائی رسید که رفتن خدمت ایشان برای بنده مثل واجبات بود و بعضی ازگرفتاریها که برای طلاب پیش می‌آمد ، خدمتشان عرض می‌کردم و ایشان هم کمکهائی توسط بنده به اهل علم نمودند پیشرفت ما در تحصلات خیلی خوب بود تا اینکه در سال 1355 قمری آیت الله حائری از دار دنیا رفتند . بعد از درگذشت ایشان در اثر فشار پهلوی که می‌خواست همه اهل علم را از لباس روحانی خارج کند اوضاع بر اهل علم خیلی سخت شد که بعداً توسلاتی از اهل علم شد و خیلی مؤثر افتاد .
تحصیل درآن دوره خیلی سخت بود بجهت اینکه در آن زمان قم مرجعی نداشت چرا که مرجع تقلید مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی بودند که ایشان هم در نجف اقامت داشتند .آقایان مرحوم آیت الله حجت این سه سرپرستی حوزه را داشتند و خیلی هم زحمت کشیدند تا وقتیکه مرحوم آیت‌الله بروجردی بعلت کسالت در بیمارستان فیروزآبادی بستری شدند و درهمین خلال بعضی از اهل قم و مدرسین بفکر افتادند که ایشان را به قم بیاوردند و به همین خاطر نامه‌هائی ازقم بخدمتشان ارسال شد و اشخاصی بنمایندگی از روحانیت با ایشان ملاقات کردند .بنده هم به اتفاق داماد آقای صدر به بیمارستان رفتیم و بعد همراه مرحوم آیت الله بروجردی به قم آمدیم ، عمده سعی و کوشش برای آمدن آقای بروجردی به قم از ناحیه حضرت آیت الله العظمی امام خمینی بود و ایشان خیلی اصرار داشتند که اینکار انجام بشود .
اقامت در یزد
در سال 1330 شمسی که برای انجام کاری به یزد آمدم ، مرحوم حاج آقا وزیری ، از روحانیون سرشناس یزد پیشنهاد ماندن ما را داد و در این باره خیلی سعی و کوشش نمود و تلگرافاتی هم به قم شد . آقایان هم با اینکه در پاسخ تلگراف نوشته بودند که ماندن من درقم ضرورتش بیشتر است مع الوصف پذیرفتند و ما برای همیشه وارد یزد شدیم .
در اینجا که ماندنی شدیم در کنار درس و بحث بعضی از کارها را شروع کردیم از جمله تعمیر مدارس مدرسه خان خیلی خراب بود و مدرسه عبدالرحیم خان هم مرکز زباله بازار شده بود و مسجد روضه محمدیه را هم تعمیر نمودیم و خلاصه اینکه کارهائی را که مربوط به روحانیت می‌شود شروع کردیم .
آشنایی با امام خمینی (ره)
در آن وقت امام خمینی یکی از مدرسین خیلی مبرز حوزه بودند که همه ایشان را بعنوان اینکه یک مرد فوق العاده است می‌شناختند تدریسشان هم خیلی بالا گرفت و با اینکه آقایان مراجع هم بودند ولی تدریس ایشان در قم اولویت پیدا کرد یادم هست که امام خمینی در مسجد سلماسی نزدیک محله یخچال قاضی ، تدریس می‌کردند و مسجد تقریباً پر می‌شد و ایشان یک آقای معروفی مشتهر به فلسفه و عرفان فقه و اصول و استاد اول شناخته می‌شدند .
بنده در سال 1349 قمری که وارد قم شدم ، دوسه روز پس از ورود ، با امام خمینی آشنا شدم و کم‌کم آشنائی ما بالا گرفت وبه رفاقت کشید و گاه در تمام مدت شبانه‌روزی با ایشان بودم و نمی‌شد مدت طولانی که در قم بودیم ، انس ما عمده با ایشان بود ونمی‌شد هفته‌ای بگذرد و دوسه جلسه در خدمتشان نباشم و یادم نمی‌رود که یک ماه رمضان حدیث «طیرمشوی» از کتاب عبقات را و دوره این کتاب را در شب نشینی‌ها ئی که با ایشان و چند تن دیگر از دوستان داشتیم از اول تا آخر مفصلاً خوانده شد . از جمله کسانی که برای آمدن من به یزد سفارش زیاد کردآقای خمینی بودند .
مبارزه تحت رهبری امام (ره)
سال 1341شمسی که قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع شد . من با امام خمینی تماس مستقیم داشتیم و خیلی‌ها اینجا رفت و آمد می‌کردند و مدیریت جمع کردن آقایان روحانیون و تلگراف کردن راجع به این انجمنها تقریباً زیر نظر بنده بود . مجالس فوق العاده هم و تقریباً هر روز و شب یک اجتماع روحانی تشکیل می‌شد و الحمدلله در اثر سعی و کوشش و فشار آقای خمینی دولت مجبور شد که این پیشنهاد را لغو کند . بعد از اینکه این قضیه تمام شد قضیه آن شش ماده پیش آمد که ازطرف شاه پیشنهاد شده بود و همه دیدند که این بدتر از آن قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی است و کسی هم که از اول با آن مخالفت کرد آقای خمینی بود بعضی ازآقایان هم از اول حاضر به همکاری نبودند ولی کم کم کار به جائی رسید که آنها هم مجبور شدند و گوشه کنار تلگرافهائی می‌زدند و اعلامیه‌هائی صادر گردید در آن موقع از طرف ساواک یک کسی پیش من آمد و گفت که مأمور مراقب شما هستم . شما چه نقشی دارید ؟ ما هم علناً نقش خود را گفتیم و کارهائی را هم که انجام داده بودیم گفتیم و اطلاعیه‌ها و تلگرافات را همه را نشانش دادیم و گفتیم که در این جا تا آخر هم هستیم ، هراقدامی که قرار است از طرف ساواک نسبت به ما بشود زود انجام بدهید ولی چون بهانه صحیحی نداشتند نتوانستند ما را تعقیب کنند .
دیگران از او  می‌گویند :صدوقی
ایشان عادت داشتند هر شب بعد از نماز شب که نزدیک اذان صبح بود پیاده می‌رفتند تا مسجد حظیره برای اقامه نماز و پس از نماز صبح پیاده برمی‌گشتند منزل که این اواخر منهم سعی کردم بدنبال ایشان بروم و هنگامیکه از مسجد به منزل برمی‌گشتند شروع به خواندن دعا و قرآن می‌کردند و اگر خیلی خسته بودند یکی دو ساعت می‌خوابیدند.
فرازهایی از سخنان مقام معظم رهبری درخصوص شهید محراب
درباره مرحوم آیت الله شهید صدوقی گفتنی بسیاراست وفضایل اخلاقی و معنوی و روحی و فکری ایشان شایسته آن هست که درباره‌اش ساعتهای متوالی بحث شود و من یک نفر هم برای بیان همه ابعاد شخصیت ایشان کافی نیستم بلکه باید از مجموعه دوستان و آشنایان قدیمی ایشان سخنانی درباره ایشان شنید تا بتوان چهره‌ای از آن بزرگوار ترسیم کرد .
و اما آنچه که من در مورد ایشان در طول چند سال آشنائی خودم می‌دانم این است که این بزرگوار از کسانی بود که در انقلاب بزرگ اسلامی ما نقش قابل توجه‌ای داشت و دخالت و علاقمندی ایشان به فعالیتهای انقلاب بیشتر اززمانی اوج گرفت که قضایای بعد از شهادت مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی در ایران آغاز شده بود . همانطور که می‌دانید در چهلم شهدای تبریز در یزد در مسجد ایشان یک مجلس بزرگی به رهبری و هدایت ایشان تشکیل شد . خود آن جلسه و پیامدهای آن جلسه هم یه یکی دیگر از مقاطع حساس و برانگیزاننده انقلاب بزرگ اسلامی بود .
در طول یکی دو سال قبل از پیروزی انقلاب مرحوم آیت الله صدوقی محوری بود برای بیشتر فعالیتهای نه فقط یزد بلکه سراسر کشور و این بخاطر این بود که آیت الله صدوقی شخصیت عینی روحانی محترم و معتبری بود .
از خاطراتی که از ایشان دارم اینکه در 13 محرم سال 1357 بود که چون شایع شده بود در مسجد حظیره اسلحه هست از طرف رژیم منفور سابق آمدند و درب مسجد را بستند حضرت آیت الله شهید صدوقی اول تأمل کردند وبعد گفتند اینطور هم که نمی‌شود که درب مسجد بسته باشد وهیچکس به مسجد نرود و خودشان بلند شدند با عده‌ای دیگر از دوستان و مردم و رفتند بطرف مسجد و تا که رسیدند به مسجد به مأمورین ساواک و شهربانی و خلاصه عمال رژیم جنایتکار فرمودند درب مسجد را چرا می‌بندید و سینه راباز کردند و رفتند جلو و گفتند ، اگر کاری دارید من آماده‌ام بزنید به مردم چکار دارید و این یزیدیان چون آن ابهت و عظمت را درچهره آن شهید بزرگوار دیدند اصلاً دیگر نتوانستند عرض اندامی بکنند وفقط یکی دو تیر هوائی شلیک کردند .
کارهای عام المنفعه آن شهید بزرگوار
1-     تأسیس حوزه‌های علمیه شهرهای بم تاکستان و شهر کرد.
2-     احداث کتابخانه در مسجد حظیره
3-     تأسیس دفتر تبلیغات اسلامی در یزد و صندوق قرض الحسنه حضرت ولی‌عصر (عج)
4-  احداث صندوق خیریه امام رضا (ع) در جهت دادن مقرری و رسیدگی به امور رفاهی افراد بی‌سرپرست و یتیم .
5-     احداث خانه‌های رایگان برای اسکان جنگزدگان در محله تخت استاد و خواجه خضر.
6-     خدمات پزشکی و درمانی:
الف – احداث بیمارستان سیدالشهداء(ع) با کلیه تجهیزات پیشرفته
ب – تأسیس درمانگاههای زارچ و حیدرآباد و مشتاق.
ج- تأسیس بیمارستان سوانح سوختگی آیت الله صدوقی و مرکز تحقیقات اعصاب و روان .
7- کمک و خدمات شهید و حضور مستمر آن بزرگوار در بروز زلزله شهرهای طبس کرمان و مشهد .
8- آثار دینی و عمرانی:
الف : احداث مسجد حظیره که این مکان پایگاه مهم انقلاب اسلامی در جریان مبارزات ملت مسلمان یزد بشمار می‌رفت و هم اکنون پایگاه امت مسلمان می‌باشد .
ب- مسجد ملااسماعیل که محل برقراری نمازهای جمعه و مکان شهادت آن بزرگوار بوده است به همت ایشان احداث شده است .
ج- احداث مساجد طهماسب
صاحب الزمان (عج) ولی عصر اتابکی قندهاری ابوالفضل سرجمع و دهها بنای دیگر
چگونگی شهادت شهید محراب از زبان نزدیکان به آن شهید
آثار شهادت را بنده از روز دوشنبه در ایشان می‌دیدم اینطور که در بین دعاهایشان که می‌خواندند مرتب می‌شنیدم که می‌فرمودند خدایا شهادت را نصیب من بگردان و از این فیض مرا محروم نگردان البته با این خدماتی که ایشان به اسلام کردند شهادت برای ایشان خیلی بجا بود ولی فعلاً زود بود وجود ایشان برای انقلاب خیلی ضروری بود ولی خدا لعنت کند دشمنان اسلام را که کسانی را چون قاتل ملعون روسیاه تحریک کردند و اینطور باعث شهادت ایشان شد وایشان دو هفته‌ای بود که البته در یزد بودند و برای نماز جمعه حتی المقدور خودشان می‌رفتند ولی این دو هفته گذشته بعلت ضعف که داشتند نرفته بودند ولی جمعه دهم ماه مبارک رمضان را می‌خواستند خودشان بروند که حتی از قرآن هم استخاره کردند خوب آمد که دیگر عازم شدند که بروند و حدود ساعت 5/11 بود که ازخواب بیدار شدند و رفتند برای غسل جمعه و پس از آن سریعاً به مسجد رفته بودند خلاصه خودم را به مسجد رساندم و پس از اقامه نماز و خطبه‌ها من تقریباً چند متری بیشتر با محل انفجار فاصله نداشتم و از جا بلند شدیم که ایشان از جلویم رد بشوند و بدنبالشان برویم تا پای ماشین که یکدفعه دیدم صدای آخی از ایشان بلند شد و گفتند آخ ولم کن و بلافاصله صدای انفجاری بگوش رسیدکه تقریباً همزمان بود و ناگهان دیدم بله جنازه ایشان را مردم می‌برند و پیراهن و لباس ایشان کاملاً غرق بخون شده و اصلاً دیگر چیزی نفهمیدم و اینجا بود که فکر کردم آن منافق ازخدا بی‌‌خبر هم یکی از افراد نمازگزار بوده که بعد فهمیدم که این جنایت را همین روسیاه ملعون انجام داده است من هم شروع کردم به سرو سینه زدم و بی‌تابی می‌کردم در این حین مرا بردند دفتر آیت الله صدوقی و من دیگر تا شب هیچ چیزنفهمیدم و حالت گیجی به من دست داده بود که بعد آقازاده شهید بزرگوار یعنی حاج آقا شیخ محمد علی آمدند و من ایشان را بوسیدم سپس جنازه شهید را از بیمارستان افشار آوردند و آقایان حجج اسلام جناب آقای راشد و انوری جنازه را با نوار چسب و دیگر چیزها بستند یک غسل جبیره دادند و بعد تیمم دادند تا ساعت 6 صبح فردا یعنی شنبه که برای تشییع و دفن آماده شده بود .
ایشان در تاریخ 11/4/61 به درجه رفیع شهادت  رسیدند

          بسم رب شهدا           

آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستم، شهادت ایشان در مقابل آن ناچیز است، مظلومیت ایشان در این کشور بود...                     حضرت امام خمینی(ره)

        به مناسبت شهادت مظلومانه شهید دکتر بهشتی و هفتاد ودو یار انقلاب هفتم تیرماه ????      

 خاطره1: نزدیک دو ماه قبل از شهادت آیةالله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی.

 مسجد بیاض انار، اذان ظهر است ماشین سواری پیکان با چهار سرنشین می‌ایستاد .

سرنشینان پس از وضو در مسجدی که کنار جاده است و تعداد انگشت شماری از اهالی نشسته‌اند و طبق معمول در حال صحبت تا برای نماز فرادا ظهر و عصر، اما با وارد شدن این عده جدید که یک آخوند هم همراه دارد نماز جماعت برقرار می‌شود البته با نماز شکسته امام. پس از نماز یکی از پیر مردها متوجه می‌شود که فرد مورد نظر از تلویزیون دیده است. به دیگران می‌گوید اما تا بخواهد بیشتر از این کسی خبر دار گردد و شناختی حاصل آن چند نفر رفته‌اند. شب اهالی روستا فهمیده بودند که آخوند ظهر همان دکتر بهشتی است که تمام دستگاه تبلیغاتی او را متکبر کاخ نشین کسی که دشمن مردم مستضعف است و ماشین آخرین سیستم دارد و هزار تهمت دیگر که بوسیله منافقین و دستگاه استکباری غرب و ... در حال پخش و مردم هم بیشتر باورشان شده بود که واقعاً بهشتی چنین است چرا که : 

خاطره ?: جلسه ای در یک شهر دور افتاده همین استان برقرار است یکی از دوستان گفت که در آخر جلسه به ایشان گفتم: چرا اینقدر در روزنامه ها و .. از شما بدگویی می‌کنند بخصوص بنی‌صدر و ... چرا جواب نمی‌دهید ایشان گفتند: اگر من بخواهم به جواب این دروغها برسم(جواب دهم) هیچ موقع به این کشور و مردم که برایش انقلاب کردیم نخواهم رسید.

امروز روزی است که چهره ها اشکار می شود و مردم عادی متوجه می‌شوند که چه خدمتگزاری را از دست داده‌اند که او مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان شد.

وقتی که فرمود آمریکا از ما متنفر باش و از این تنفر بمیر تکلیف را مشخص کرد. که این خاری نیست در چشم مستکبران که به آسانی بشود بیرون آورد.

و چنین بود که همه دشمنان خارجی و کوردلان داخلی با هم شدند و او را که سد راهشان بود بر داشتند ولی یک ملت را در مقابل خودشان قرار دادند تا ابد? چرا که بهشتی یک ملت برای ملت و این وقتی درک شد که او دیگر نبود.

مختصری از زندگی شهید دکتر بهشتی شهید مظلوم آیةالله بهشتی

آیة الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی در دوم آبان سال 1307 در محله لومبان اصفهان به دنیا آمد. شهید بهشتی تحصیلات خود را تا پایان سال دوم دبیرستان در آن شهر گذراند. به خاطر علاقه شدیدی که به علوم اسلامی داشت به حوزه علمیه اصفهان وارد شد. دروس علمی را تا اواخر سطوح عالیه در همان حوزه خواند و در سال 1325 راهی حوزه علمیه قم گردید. شهید بهشتی پس از اخذ دیپلم در سال 1330 دوره لیسانس دانشکده الهیات و معارف اسلامی و همچنین در سال 1338 دوره دکترای این دانشکده را به پایان رسانید. وی از سال 1330 تدریس در دبیرستانهای قم را آغاز کرد و در سال 1333 دبیرستان دین و دانش قم را تاسیس نمود. از جمله خدمات فرهنگی ارزنده شهید بهشتی، می توان ایجاد امکانات آموزش زبان و علوم روز را برای فضلای حوزه علمیه قم نام برد. درهمین رابطه کانون اسلامی دانش آموزان و فرهنگیان قم را پایه گذاری کرد. شهید بهشتی در سال 1342 مدرسه علمیه حقانی را تاسیس کرد و به کمک جمعی از فضلای حوزه علمیه اقدام به تشکیل گروه تحقیقاتی پیرامون حکومت در اسلام نمود. در همان اوقات توسط سازمان امنیت " ساواک" از قم به تهران انتقال یافت و در سال 1343 در تهیه برنامه جدید تعلیمات دینی مدارس شرکت کرد و یک سال بعد یعنی در سال 1344 به آلمان عزیمت کرد. در آنجا علاوه بر یک سلسله آموزشها و حرکتها که به طور طبیعی ناشی از اصالت فکری و عمق مغز ایدئولوژیک وی بود به بنیانگذاری گروه فارسی زبان در انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا اقدام کرد.
بهشتی تنها، مرد علم و بیان و قلم نبود بلکه در میدان مبارزه نیز مردانه جنگید. به ویژه ازآغاز قیام امام خمینی (ره) در سال 1341، به همکاری با جمعیتهای مؤتلفه اسلامی برخاست و به عضویت شورای روحانیت آن انتخاب گردید.
او در برگزاری راه پیمایی های عظیم چهارم شوال و تاسوعا و عاشورای 57 نقشی مؤثر داشت. سخنرانیهای پرشور شهید مخصوصاً در روز 16 شهریور در مسجد صاحب الزمان " عج" تحرک فراوانی به مردم داد. هنگامی; که امام (ره) در پاریس بودند، برای تبادل نظر با امام (ره) به آنجا رفت و سپس به فرمان امام(ره) به عضویت شورای انقلاب اسلامی ایران برگزیده شد. نقش موثر و رهبری کننده ایشان در آن زمان کاملاً محسوس بود. شهید بهشتی هنگام شهادت علاوه بر رهبری حزب جمهوری اسلامی و عضویت شورای انقلاب، رئیس دیوان عالی کشور نیز بود.


بنام خالق بی همتا

   اول رجب میلاد باقرالعلوم حضرت امام محمد باقر (ع) مبارکباد  

نام مبارک امام پنجم محمد بود. لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است، بدین جهت که دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت.
القاب دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کرده‌اند که هریک بازگوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است.تولد امام محمد باقر مبارک

کنیه امام، ابوجعفر بود و نام مادر ایشان، فاطمه، دختر امام حسن مجتبی (ع)است. بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر ؛ حضرت امام حسن (ع) و از سوی پدر به امام حسین (ع) می‌رسد.

پدر بزرگوارشان حضرت سیدالساجدین، امام زین العابدین، علی بن الحسین (ع) است.

تولد حضرت باقر (ع) در سال  ?7 ه.ق در مدینه بود و در فاجعه جانگداز کربلا، همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهدا(ع)، کودکی بودچهار ساله. و در سال 114 ه.ق در مدینه به شهادت رسید و مزار آن امام در قبرستان بقیع کنار جدش امام حسن و امام سجاد بخاک سپرده شد.

 دوران امامت امام محمد باقر (ع) از سال 9? هجری- که سال درگذشت امام زین العابدین (ع) است- آغاز شد و تا سال 114 ه.ق یعنی مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است.

 در دوره امامت امام محمد باقر (ع) و فرزندش امام جعفرصادق (ع) مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسی و ظهور سردمداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و دیگران مطرح شد ، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در این دوره پیش  آمد ، و عده‌ای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا  شدند.

در این دوران قاضیان  و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید می‌آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را ،  بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر می‌نمایند و تعلیمات قرآنی به ویژه مسئله امامت و ولایت را، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا، افکار بسیاری از حق طلبان را به حقانیت آل علی (ع) متوجه کرده بود، و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دین به دنیا فروشان برگرفته بود، به انحراف می‌کشاندند و احادیث نبوی را در بوته فراموشی قرار می‌دادند.

برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می‌کردند. اینها عواملی‌ بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها  می ایستادند .

بدین جهت امام محمد باقر (ع) و پس از وی امام جعفر‌صادق (ع) از موقعیت مساعد سیاسی، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقه بهره جستند، و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی را پایه‌ریزی نمودند؛ زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر(ص) و ناموس و قانون عدالت بودند، و می‌بایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداکار دست یازند، و فقه آل محمد (ص) را جمع و تدوین و تدریس کنند.

به همین جهت محضر امام باقر (ع) مرکز علما و اندیشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود.

مدت 20 سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خودفروخته کوشش بسیار کردند.

ناچار حضرت سجاد (ع) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر (ع) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بی‌سابقه آل ابوسفیان، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع) توجه کردند، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسئله امامت و رهبری، که تنها شایسته امام معصوم است، سعی بلیغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند؛ تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایی رسید که فرزند گرامی آن امام، حضرت امام جعفر‌صادق (ع) حلقه درسی با 6 هزار شاگرد پایه‌گذاری نمود، و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد.

امام سجاد (ع)با زبان دعا و مناجات و یادآوری‌ مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر(ع)  با تشکیل حلقه‌های درس، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینی را برای مردم روشن فرمود.

امام باقر (ع) موسس و بنیانگذار حوزه علمیه شیعه و نهضت فرهنگی انقلاب فرهنگی تشیع بود. ایشان شاگردانی مانند محمدبن مسلم، زراره بن اعین، ابوبصیر و برید بن معاویه را تربیت کرد

امام صادق (ع) فرمود: این چهار نفر مکتب احادیث پدرم را زنده کردند.

 امام باقر، بنیانگذار نهضت فرهنگی تشیع راستین

امام باقر (ع) اگر چه بر اثر سلطه حکومت طاغوت‌ها، از نظر سیاسی منزوی بود و اعتراض‌های او به یک نهضت سیاسی همه جانبه برای سرنگونی رژیم بنی‌امیه نینجامید و  با این که در این راه تا سر حد شهادت حرکت کرد، ولی او دریافته بود که فرهنگ تشیع در انزوا قرار دارد.

 از این رو، لازم بود به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته، فقه آل محمد(ص) و خط فکری تشیع را آشکار سازد. با توجه به این موضوع، زمینه خوبی برای مبارزه با طاغوتیان  ‌پدیدار  شد. این مسئله در درازمدت، شیعیان را به صحنه می‌آورد و مکتب اهل‌بیت(ع) را زنده  می‌کرد  و با توجه به این که سنگ زیرین و اساس انقلاب و قیام، نهضت فکری و فرهنگی است، بر همین اساس امام باقر (ع) زمینه‌سازی بسیار عمیق و خوبی در این راستا کرد و پس از ایشان، فرزند برومندش امام صادق (ع) با تشکیل حوزه علمیه با6  هزار نفر شاگرد، آن را به ثمر رسانید، و به عنوان یک دانشگاه عظیم اسلامی، در تاریخ اسلام آشکار و ماندگار ساخت.

در این حوزه، شاگردان برجسته دیگری تربیت شدند،

 از جمله: جابر بن یزید جعفی، ابان بن تغلب، کیان سجستانی، حمران بن اعین، سدیر صیرفی، ابوصباح کنانی، عبدالله بن ابی یعفور و... که هر کدام محدثی بزرگ و مجتهدی عالی مقام بودند و در نقل احادیث امام باقر (ع) و تشکیل فقه تشیع و زمینه‌سازی برای یک نهضت وسیع فکری و علمی، نقش بسزایی داشتند. مبارزه با یهود و القائات سوء آنها در فرهنگ اسلام، بخش مهمی از برنامه ائمه طاهرین (ع) به خصوص امام باقر و امام صادق(ع) را به خود اختصاص داده بود. مسئله دیگری که در زمان امام باقر و امام صادق(ع) رواج داشت، افکار غلط و انحرافی غالیان بود. برخی از آنها اخبار اهل‌بیت(ع) را دستکاری می‌کردند و چیزهایی را به ایشان نسبت می‌دادند که نفرموده بودند.

از جمله گروه‌های خطرناکی که آن روزها در جامعه اسلامی رسوخ کرده بودند و تأثیر عمیقی بر فرهنگ جامعه اسلامی بر جای گذاشتند، یهودیان بودند. احبار یهود که عده‌ای از آنها به ظاهر اسلام آورده و عده‌ای هنوز به دین خود باقی بودند، در بین مردم پراکنده بودند و مرجعیت علمی قشری از ساده‌لوحان را بر عهده داشتند. احادیث جعلی زیادی توسط آنان منتشر گردیده که در منابع روایی ما به «اسرائیلیات» معروف است.

این احادیث عمدتاً در رابطه با تفسیر قرآن و مراتب زندگی پیامبران گذشته، جعل شده است. از این رو، مبارزه با یهود و القائات سوء آنها در فرهنگ اسلام، بخش مهمی از برنامه ائمه طاهرین(ع) به خصوص امام باقر(ع) و امام صادق (ع) را به خود اختصاص داده بود. مسئله دیگری که در زمان امام باقر(ع) و امام صادق (ع) رواج داشت، افکار غلط و انحرافی غالیان بود. برخی از آنها اخبار اهل‌بیت (ع) را دستکاری می‌کردند و چیزهایی را به ایشان نسبت می‌دادند که نفرموده بودند.

مغیره بن سعید از جمله این افراد بود که مورد سرزنش امام (ع) قرار گرفت.

 آنها درباره حضرت علی(ع) و ائمه (ع) غلو می‌کردند و آن بزرگواران را تا حد الوهیت بالا می‌بردند.
امام باقر(ع)  در این زمینه به شیعیانش چنین توصیه فرمود: «شیعیان، میانه رو باشید تا غالی (تندرونده و افراط کننده) به شما برگردد و تالی(عقب‌مانده) به شما برسد.

مردی از انصار پرسید: غالیان چه کسانی هستند؟

حضرت فرمود: مردمی که درباره ما چیزهایی می‌گویند و اوصافی را به ما نسبت می‌دهند که خود درباره خویش نمی‌گوییم و نسبت نمی‌دهیم. آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم.

 سپس فرمود: ما به خدا نزدیک نشویم، جز با اطاعت او. هر که مطیع خدا باشد، ولایت ما برای او سودمند است. هر که از فرمان خدا سرپیچید، ولایت من برای او سودی ندارد. وای بر شما! فریب غالیان را نخورید، وای بر شما! فریب نخورید!...

فعالیت‌های سیاسی امام باقر(ع)

نگاهی کوتاه به زندگی امام باقر(ع) و امام صادق (ع) نشان می‌دهد که هر چند این دو امام بزرگوار در آن برهه، بیان معارف واقعی اسلام را وجهه همت خویش قرار داده بودند و کار اصلی و اساسی خود را تدوین غنی و اصیل اسلام قرار داده بودند، در عین حال در هر فرصتی چهره زشت حاکمان ستمگر بنی‌امیه را افشا می‌کردند و همه شیعیان خود را به مبارزه با ستمگران تشویق می‌‌کردند.

در روایتی از امام (ع) چنین نقل شده است: «علیه ظالمان و مفسدان، با دل و جان بستیزید.»

...... اضافه...............

در اردهال کاشان فرزند برومند آن امام همام سلطان علی‌بن محمد در درگیری شبیه به روز عاشورا به شهادت رسید و امروز مزارش محل زیارت اهل دل است.


بنام یاور حق

مردم فهیم و عزیز میهن اسلامی با اکثریت بسیار شگفت آوری پای در عرصه انتخاباتی بزرگ و سرنوشت‌ساز گذاشتند

اولین بار است که مردم با مشارکت بیش از 80% در انتخابات شرکت می‌کنند

و این یک رکورد باورنکردنی می‌نماید.

بنا به وظیفه وقتی(ساعت 10 صبح) از یکی از اعضا صندوق رای، پرسیدم که حضور چگونه است

گفت سال قبل در این روستا ما فقط 180 رای گرفته بودیم اما تا این ساعت در اینجا بیش از 280 رای گرفته شده است

آیا این صندوق سیار روستایی خود نمایشی از یک شگفتی در پایان رای گیر یا فردای آن نبود؟ حتماً که بود.

روستای دیگری که صندوق ثابت داشت حوالی ساعت 4 بعد از ظهر سوال کردم که وضعیت چگونه است.

گفت الان 200 رای بیش از شمارش آرا سال قبل استایران را با تلاش و وحدت خواهیم ساخت

همه چیز نشان می‌داد که یک شگفتی در حال شکل گیری است

هرچند که خیلی ها نخواهند چون از رای خاموش نگران هستند!

هرچند که خیلی‌ها چشم به رای خاموش دوخته‌اند!

مردم دیگر نگاه به رنگ نخواهند کرد

مردم نگاه به برنامه‌ها می‌کنند

مردم وقتی نگاه می‌کنند و در مناظره رودرو فرد مدعی را واداده و چیز چیز زن می‌بینند

مردم در مناظره‌ای که طرف مناظره برای دو طرف مناظره خالی است را می‌بینند

مردم وقتی بی‌انصافی را تا این حد می‌بینند که مدعی حتی قواعد مناظره را هم نمی‌خواهد رعایت کنند چگونه می‌خواهد قانونی عمل کنند و یا به قانون پایبند باشد؟

مردم وقتی می‌بینند که دروغ پراکنی آنقدر زیاد است که تمام شده‌ها را انکار می‌کنند و ناشده برمی‌شمارند!

حتی اقدار در برابر ابرقدرتها که آنها را به زانو درآورده هم مورد تردید قرار می‌گیرد

.... همه اینها را اگر مردم ندیده بگیرند

سهمه بندی شدن بنزین که دیگر برایشان نا مفهوم نیست

عدالت که این نیست فقط بعضی خود را صاحب نظام ببینند و همه چیز را برای خود!

سرمایه نظام از همه مردم است! نظام از مردم است مردم ولی نعمت شما هستند! شما نوکر مردم هستید.

از این مردمی که پای صندوق می‌آیند و رای خود را به عمل می‌دهند نه به رنگ

این نشان از شعور است

مردم بیل‌بوردهای میلیونی را نگاه می‌کنند و بعد می‌گویند از کجا اینها تامین هزینه شده است؟

آیا این پولها که میلیاردی هزینه شده از جیب ما و بیت‌المال نیست؟

بعد تصمیم می‌گیرند

در شهر من رای هیچگاه از 15 هزار بیشتر نبوده ولی اینبار رای به 18593 رسید

پس مشارکت مردم 85% است هیچ شکی نیست

و رای سفید و باطله آن 115 بود

از 18478 رای صحیح:

 تعداد 13490 رای  به احمدی نژاد داده شده است یعنی بیش از 73%

و در این هم شکی نیست که در کل کشور 62% رای آورده باشد

و موسوی 4783 رای داشت یعنی کمتر از 26%

آیا پس در کل کشور رای 32% هیچ اشتباهی ندارد چون ایران که تهران نیست

از این تعداد رای مهدی کروبی 34 برگه بود در حالی که دوره قبل ایشان در هیچ صندوقی کمتر از پنجاه رای نداشت ولی امروز در کل 22 صندوق این رایش بود کار نداریم به جوانب و علت اما ایشان نباید شک کند که در کشور رای بیشتر آورده باشد و نماینده‌هایش پای صندوق هم به ایشان رای نداده بودند چرا که در دوازده سیزده صندوق ایشان رای وجود نداشت البته درصد ایشان آنقدر کم است که گفتنی نیست

برادر رضای نیز 171 رای داشت یعنی نزدیک 1% بدین نمونه که اشاره شد ایشان و دیگر عزیزان نباید در رای خود شک کنند

البته من کاری به شهرستانی ندارم که از 19000 رای شمارش شده موسوی کمتر از 500 عدد رای داشته.

اینها شعبده نیست اینها نتیجه فریب بعضی کج اندیشان خوردن است اینها نتیجه پیروی کورکورانه از اشخاصی است که مردم آنها را نمی‌پسندند

البته که باید به رای مردم تمکین کرد و پی حوس نرفت و بدانیم که مردم شعار و دروغ و سیاه نمایی نمی‌خواهند مردم عمل می‌خواهند

وقتی مردم همیشه از برچیدن مدارس کپری می‌شنوند ولی بچه‌اش در مدرسه کپری درس می‌خواند اینها را شعار می‌داند

اما در دولت نهم فرزندش دیگر در مدرسه کپری نیست خودش هم دیگر کپر نشین نیست او دیگر عمل را با جان و چشم خود دیده هرچه تو سیاه نمایی کنی او باور نمی‌کند هرچند که شعار دهنده و سیاه نما خودش باور کند!!!!!!!!!!

اگر عمری بود بعداً تحلیلی در این رابطه خواهم داشت.

امروز روز وحدت است و همکاری و ساختن کشور نه روز اختشاش و اختلاف

اگر این کشور را دوست دارید آستین بالا بزنید و آنرا بسازید

دیگر به این هم فکر نکنید که کسانی که میلیارد میلیارد در ستادهای شما آوردند و خرج کردند هدفشان چه بود و از کجا آوردند.

بلکه فقط برای سرفراز کشور کار را پیشه کنید و نشان دهید که کشور را دوست می‌دارید.

من الله توفیق