بیاض

بنام قادر متعال

 

در سراشیبی عشق افتاده ولی نمی‌داند این شیب یعنی چه، غمی که تمام وجودش را گرفته مثل خوره بر جان اوست.

لکنت زبان هم خود یک غوز بر مشکلات افزوده است! با این تفاسیر چگونه خود را به قلعه برساند.

دیگرانی به او سنگ می‌زنند تا پشیمان شود از آمدن شاید هم رفتن، راهی که انتخاب کرده راهی آسان می‌نمود که می‌شود آنرا طی کرد اما دست‌اندازی در کارش را قبلا تصور نمی‌کرد اما امروز یک معضل بزرگ در پیش روی اوست.توان و امید

وقتی که در تقلای شکست نخوردن هستی وقتی که دیگر آخرین رمق‌های خود را برای نرسیدن پشت‌ات بکار می‌گیری انگار امید نقطه‌ای است که باید از دست ندهی، باید به خود امیدوار باشی و تلاش کنی تلاش خود یک موفقیت بزرگ است انسانهای بزرگ از نا امیدی فرار کرده‌اند و به دامن تلاش خود جهیده‌اند!

گوشه‌ای دنج می‌خواهی برای چه خود خلوت خویش شو کار تمام است تو پیروزی اگر فکرش را بکنی که هرکس به اندازه توان خود تلاش کرده است و چیزی کم نگذاشته پیروز است و موفق تو موفق هستی چون بر خود واجب کردی که تا آخرین توان و قدرت خود مقاومت کنی، خیال می‌کنی حریف تو نقطه ضعف ندارد مسلم دارد هرچند تو از آن خبر نداشته باشی!

این هم بلایی است ما را ناآگاهی و بی‌اطلاعی! مگر دانستن را نمی‌خواستی، این بدست نمی‌آید مگر جستجو و یافتن مگر پیگیر بودن و رحمت کشیدن با این کوشش خواهد بود که بدست خواهد آمد بی رنج گنج میسر نمی‌شود را مگر فراموش کرده‌ایم، هرگز! چنین نیست که فراموش کرده باشیم! گاهی باورمان برای بعضی امور ساده قوی است و برای امور مشکل ضعیف در حالی که باورما باید برای انجام امور سخت باید قوی باشد.

زندگی پستی و بلندی بسیار در جلو ما می‌گذارد چگونگی رد شدن از آن یک طرح می‌خواهد ما در این مسیر باید برای هر ماه گاهی هفته و گاه روز و شاید هم ساعت نیاز به طراحی داریم

گاهی باید طرح کلی را کمی عوض کنیم نه اهداف را فراموش کنیم

طرح اگر قرار است ما را به هدف نرساند طرح نیست یک باتلاق است ما باید این کج راه‌ها را بشناسیم و در آن گرفتار نشویم اهداف را همیشه در پیش روی خود آینه‌وار نگهداریم اگر چنین کردیم موفق خواهیم شد ورنه همیشه در اینکه چه کنیم گرفتاریم و رهایی از آن ممکن نیست!

راستی هنوز برای بخاک رسیدن مرددی نیک بیندیش بیش از آنچه تو برای نشکستن خرج می‌کنی حریف برای شکست تلاش دارد پس تو در مقاومت سرفراز خواهی شد چون او تندتر از تو خسته خواهد شد

چرا منتظری که تکی را جواب دهی گاهی خود تک بزن

آخر همیشه جواب دادن وقت بیشتری می‌برد تا یک تک که توان حریف را ذایل می‌کند

چقدر دوست داشتنی هستی وقتی در حال سعی خود بسوی هدف عرق می‌ریزی

فکرش را کرده‌ای که قطرات عرق‌ات همچون مروارید بل بیشتر ارزش دارد

چه کسی قدر آن را می‌داند

همه کسانی که دوستشان داری و کسانی که دوست‌ات دارند

براهی که انتخاب کرده‌ای خوب نگاه کن بی‌اندیش و در طراز یک ان بسوی جلو حرکت کن و هیچ از تنگی و پیچ واهمه نکن

من می‌بینم که از همه مشکلات گذشته‌ای و چه شیرین موفقیت را بغل زده‌ای... .


با حی

به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا
جز تو ای جان جهان دادرسی نیست مرا


عاشق روی توام ای گل بی مثل و مثال
به خدا غیر تو هرگز هوسی نیست مرا


با تو هستم ز تو هرگز نشدم دور ولی
چه توان کرد که بانک جرسی نیست مرا


پرده از روی بینداز به جان تو قسم
غیر دیدار رخت ملتمسی نیست مرا


گر نباشد برم ای پردگی هر جایی
ارزش قدس چو بال مگسی نیست مرا


مده از جنت و از حور و قصورم خبری
جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا

شعر: امام خمینی(ره)

ظهور

 چشم یعقوب به دیدار تو حیران مانَد
یوسف از حسن تو انگشت به دندان مانَد

پرده بردار که از شرم تماشای رخت
تا صف حشر ، قمر سر به گریبان مانَد

 برتر و بهتر و زیباتر و پاکیزه تری
که بگویم گل روی تو به رضوان مانَد

هر که بر سلسله عشق تو تسلیم نشد
گردنش بسته به قلاده شیطان مانَد

این عجب نیست که تا حشر به یاد لب تو
خضر در آب بقا باشد و عطشان مانَد

گرچه در دیده ما تاب تماشای تو نیست
مهر در ابر روا نیست که پنهان مانَد

همه شب بر سر آنم که ز راه آیی و من
جان نثار قدمت سازم اگر جان مانَد

یوسف مصر ولا بیشتر از این مگذار
چشم یعقوب به دروازه کنعان مانَد

چند باید ز فراق تو به حبس دل ما
ناله بی کسی عترت و قرآن مانَد

به پریشانی بنده نگه‌ای کن مگذار
بیش از این ملت اسلام پریشان مانَد

منبع: اشعار مذهبی


   بسمه تعالی   

فدک روستایی است  در   شرق انار با فاصله 5 کیلومتری شهر انار  و  نزدیک به قربان‌آباد و خالق‌آباد و مثل بیشتر روستاهای انار سکونت در آن به کمی گرایش یافته است بدون سکنه محلی؛ جایی که روزی برای خود شور و شوق زندگی جریان داشت. در میان جاده آسفالته بین امین شهر - اسدآباد مهدوی - توکل آباد - قربان آباد(کمی پایین‌تر) انار قرار گرفته است.

این متن از کتابی است از:

 وزارت دفاع ملی

سازمان جغرافیائی کشور

 اداره جغرافیائی

بنام:

فرهنگ جغرافیائی

 آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران

انار

جلد94- چاپ یکم

برگ       NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)

البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است)  می‌باشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط می‌توان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا می‌توانیم پیدا کنیم.

لذا این مجلد کتاب  شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.

 دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد     فدک   بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه 57الی 58  چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسم‌الخط کتاب به من نمی‌خورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را می‌آورم و علل آنرا بررسی می‌کنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.

اما     فدک   در این کتاب:

فدک    FADAK 

ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان

طج(طول جغرافیایی)  َ19  55ْ، عج(عرض جغرافیایی)  َ53  30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1390متر.کویری، گرم خشک در 5 ک م(کیلومتری) خاور انار .

جمعیت: 10 خانوار سرشماری????(????ه.ش) 103 تن.

زبان: فارسی

دین:اسلام؛ شیعه 

کار و پیشه:کشاورزی و فرشبافی(5 دستگاه)،فرشها با طرح کاشان .

کشت:آبی؛ آب از چاه نیم ژرف.

فرآورده‌ها: گندم،جو،پنبه ، یونجه و پسته.

رستینی‌ها: درختان اسکنبیل؛ پوشش گیاهی برای چرای دام.

جانوران:  شغال،روباهو خرگوش.

مردم این آبادی از شرکت تعاونی روستایی وخانه انصاف روستای انار بهره می‌برند.


یا غفار

رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم:

سر لوحه کارنامه مومن، دوستی با علی‌بن‌ابیطالب است.

من شهر علم هستم و علی علیه‌اسلام دروازه آن، پس؛ هر که علم خواهد باید که از در وارد شود.

فرزندان خود را بزرگ بدارید و آنان را خوب تربیت کنید، تا آمرزیده شوید.

ثابت قدم‌ترین شما بر صراط، کسی است که محبتش به اهل بیت من بیشتر باشد.

مهدی امت من کسی است که هنگام پر شدن زمین از بیداد و ظلم، آن را پر از عدل خواهد کرد.

اگر بنده خدا می‌دانست که در ماه رمضان چه برکتی وجود دارد، دوست می‌داشت که تمام سال، رمضان باشد.

برای بهشت دری است بنام ریان که فقط روزه‌داران از آن وارد می‌شوند.

سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1


یا حی

بمناسبت شهادت امام موسی کاظم علیه السلام

امام موسى الکاظم علیه السلام بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بیست سالگى به امامت رسید و 35 سال رهبرى و ولایت شیعیان را بر عهده داشت. بدین ترتیب ایشان 55  سال بیشتر عمر نکرده‌اند.

ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) امام هفتم از ائمه اثنی عشر(ع) ونهمین معصوم از چهارده معصوم (ع) تولد آن حضرت در ابواء(محلی میان مکه و مدینه) به روز یکشنبه 7 صفر سال 128 یا 129 ق واقع شد.

 به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الکاظم) گردید. آن حضرت به کنیه های ابو ابراهیم و ابو علی نیز معروف بوده است. مادر آن حضرت حمیده کنیزی از اهل مغرب یا اندلس (اسپانیا) بوده است و نام پدر حمیده را صاعد مغربی (بربری) گفته اند ..... برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده اند. امام موسی الکاظم (ع) هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابوحنیفه از او مسئله می پرسیدند و کسب علم می کردند

  چگونگی به امامت رسیدن آن حضرت:

در زمان حیات امام صادق (ع) کسانی از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (ع) عده ای چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام می دانند و همینطور به ترتیب و به تفضیلی که در کتب اسماعیلیه مذکور است.

پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله نام داشت که بعضی او را عبدالله افطحمی دانند این عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شیخ مفید در (ارشاد) متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کرد و برخی نیز از او پیروی کردند اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند روی از او برتافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که فطحیه موسوم هستند.

برادر دیگر امام موسی کاظم (ع) اسحق که برادر تنی آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسی کاظم (ع) را قبول داشت و حتی از پدرش روایت می کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.

برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردی سخی و شجاع بود و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مامون در خراسان وفات یافت اماجلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع امام موسی کاظم (ع) بقدری بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیاری از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفی و معاذین کثیر و صغوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت امام موسی الکاظم (ع) را از امام صادق (ع) روایت کردند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.

 ـ شخصیت اخلاقی:

 او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. بران و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت می فرمود.

 شبها بطور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک می کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه ها می گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می کرد. صرار (کیسه ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسی صره ای می رسید بی نیاز می گشت معذلک در اطاقی که نماز می گذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.

  ـ برخورد حاکمان سیاسی معاصر با امام:

مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابی که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهی کرد و به مدینه اش بازگرداند گویند که مهدی از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش قیام نکند این روایت نشان می دهد که امام کاظم (ع) قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمی دانسته است و با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز می دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدی به حبس او فرمان داده است.

 ـ زمخشری در (ربیع الابرار) آورده است که هارون فرزند مهدی در یکی از ملاقاتها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت وقتی اصرار زیاد کرد فرمود می پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می کنم به من واگذاری، هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش کناره دریای خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می ماند؟ امام فرمود:
می دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به مامسترد نخواهی کرد (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق منست) از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قریش و روسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا بن عم و این را از روی فخر فروشی به دیگران گفت. امام کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنی سلام بر تو ای پدر من)می گویند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گردید.

   زندان نمودن امام و چگونگی شهادت:

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون راه یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می دهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم که می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.

 عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت وگفت کهموسی بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را  به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. کاظمین زیارتگاه عاشقان آن امام همام

تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفته اند.

 

نجمه همسر امام:

 

 نجمه , مادر بزرگوار امام رضا(ع ) و از زنان مومنه , پارسا, نجیب و پاکیزه بود.حمیده ، همسر امام صادق (ع )، او را که کنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.

نجمه در خانه امام صادق (ع )، حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست !روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص )را دید که به او فرمودند:اى حمیده ! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خودموسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد.پس از این پیام ، حمیده به فرزندش امام کاظم (ع ) فرمود: پسرم !.نـجـمـه بانویى است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام ، زیرا در زیرکى و محاسن اخلاق ، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم ، تو نیز در حق او نیکى کن .ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) و نجمه ، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن ، احـسـاس سنگینى نمى کرد وچون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت ، سر را به سوى آسمان بلندکرد و لب هاى مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى کرد.پس از تولد امام هشتم (ع )، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک ، ارزشى فراتر یافت .

  فرزندان امام:

بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی کاظم (ع) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یکی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفته اند.

   تأثیر علمی آن بزرگوار:

 

امام هفتم (ع) با جمع روایات و احادیث و احکام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (ع) نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا آنجا پایداری کرد که جان خود را فدا ساخت.

 

سخنانی از آن امام معصوم علیه السلام:

عَونُکَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

 کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.

لَو کانَ فِیکُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

 اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن کامل) در میان شما بود، قائم ما قیام می‌کرد.

لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ؛

 کسى که هر روز خود را ارزیابى نکند، از ما نیست.

ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَیناکَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛

 در هر چیزى که چشمانت می‌بیند، موعظه‌‏اى است.

مَن کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛

هر کس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز می‌دارد.

 مبادا حریم میان خود و برادرت را (یکسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا است.

 

خدای متعال برای هدایت مردم دو «حجت» قرار داده است، حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پیامبران و امامان علیهم السلام هستند و حجت پنهان، عقل های مردم است.
بخیل کسی است که در آنچه خداوند عزوجل بر او واجب فرموده بخل ورزد و از انجام آن خودداری کند.
حضرت به قبری نگریست و فرمود «زندگی دنیا که سرانجامش این باشد، شایسته آن است که از آغاز نسبت به آن زهد و بی رغبتی ورزند و از پایانش بترسند.
کسی که مردانگی ندارد، دین ندارد و کسی که عقل ندارد، مردانگی ندارد. باارزش ترین مردم کسی است که دنیا را برای خود ارزش نداند.


بنام هستی بخش

راه دوری نرفته‌ام ولی انگار سالهاست که دارم پیاده‌روی می‌کنم در بیابان تنها و بدون هیچ زادی برای خودم چنین کابوسی وحشتناک است ولی انگار واقعی است

تنها همینجا در یک دشت برهوت، قدمهای سست، راه دور، امید از دست رفته، سرابی نه چندان دور چشمک می‌زند

می‌توان رفت قدرتم هست ولی چشمانم بیشتر برایم یک جادوگر شده‌اند بجای نشان دادن به خیالاتم کمک می‌کنند انگار فرسنگها باید رفت بدون هیچ

باز در این تنگه بین دو کوه چون مشکلات و گرفتاریهای زندگی گیر کرده‌ای باید چاره بی‌اندیشی مثل این است که اندیشه در تو نیست، خالی خالی است

برای چندمین بار از روی زمین بلند می‌شوم گوشه‌ای را پیدا کنم و از این بی‌درمانی رهایی یابم می‌گویند باید امید داشت، امید تنها نیروی برنده است در همه طول

از دیواری که سدم شده می‌گذرم، همچون موری که از تکه سنگی خود را رد می‌دهد باز هم دیوار، دیواری از پشت دیوار دیگر سرک می‌کشد انگار نه انگار که من باید برسم راه نرسیدن را نشان می‌دهد بازهم حرکت باز هم گذشتن

تنها برای بودن، برای اثبات شدن، برای گذشتن از چهارسوی دنیا برای کوچک نشان دادن دنیا، کافی است به آسمان نگاه کنی، چرا اینقدر در خود فرو رفته بودم آسمان خیلی فراخ است از همه آنچه که فکر می‌کردم کمی جلوتر چشمه‌ای است ، آبی زلال و خنگ، سایه‌ای گسترده از درختان نارون ، تاک ، انار، شمشاد، رز، آقاقیا و کاج و سروسعی و تلاش و کوشش

مقصد را نباید گم نمود نشستن در این جای باصفا خوب می‌نماید ولی از رسیدن بازت می‌دارد باید کوشید باید رفت تا رسید ، مقصد اینجا نیست مقصد جایی در آرزوهای‌ات است که برای رسیدن به آن جز رفتن و دست از کار و کوشش نکشیدن راهی ندارد گریزی از سعی و کوشش بی‌وقفه نیست برای اوج بودن و به قلعه رسیدن زحمت می‌خواهد چون از پا افتادی خیزان باید رفت

مهم رفتن است بسوی مقصد ، دشواریها وقت نائل شدن محو می‌شوند انگار که اصلاً نبوده‌اند، آنقدر در رفتن غرق شو که ناهمواریها را نبینی، چنان قدم بردار که استواری‌ات را به رخ بکشی چنان باشد که آفریده شده‌ای.

أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏ *38* هیچ کس بار دیگرى را به عهده نخواهد گرفت.
وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى‏*39*و این‏که براى انسان جز آنچه تلاش کرده بهره‌ای  نیست.
وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى‏ *40*  و این‏که تلاش و سعى او را به زودى به وى بنمایند.
ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَآءَ الْأَوْفَى*41* سپس جزاى کامل آن را به او بدهند.

نجم(38-41)‏


یا حی

در حالی که همه هیمنه دشمن را بزیر کشیده‌ایم و بیداری اسلام پیش بینی شده خمینی کبیر(ره) را با چشمان خود مشاهده می‌کنیم و می‌رویم که در اوج قرار گیریم مقدای انقلاب با پیش بیننی دقیق و رهبری تمام در حرم مطهر امام راحل هشدار می‌دهند که:خامنه‌ای

 عزیزان من، جوان های عزیز، مردم مؤمن! بله، ما رکورد زدیم، ما پیشرفت کردیم اما اگر دلمان را به آنچه تاکنون به دست آوردیم، خوش کنیم، شکست خواهیم خورد. اگر توقف کنیم، به عقب پرتاب خواهیم شد. اگر دچار غرور شویم، دچار عجب و خودشیفتگی شویم، به زمین خواهیم خورد.

و به مسئولان نکات ظریفی را چون آینه در برابرشان قرار می‌دهد که:

اگر ما مسئولان کشور... دچار خود محوری شویم، دچار تکبر شویم، دچار خود شگفتی شویم، تو دهنی خواهیم خورد... در پی کسب محبوبیت نباشیم، دنبال تعلقات دنیوی نباشیم، دنبال پرداختن به اشرافیگری و تجملات نباشیم... در راه پیشرفت توقف ممنوع است، خودشگفتی ممنوع است، غفلت ممنوع است، اشرافیگری ممنوع است، لذت جویی ممنوع است، به فکر جمع کردن زخارف دنیا افتادن، برای مسئولین ممنوع است. با این ممنوعیت هاست که می توانیم به قله برسیم... ما داریم در دامنه حرکت می کنیم، ما هنوز به قله نرسیده ایم، با آن فاصله داریم. آن روزی که ملت ایران به قله برسد، دشمنی ها تمام خواهد شد... ما تا آن روز فاصله داریم، حرکت را بی وقفه باید ادامه دهیم.
اینجاست که باید بدانیم همان نکاتی را که چندین سال قبل برای فضای اقتصادی کشور متذکر شدند و مسئولان چشم بستن و آبرویی برفت که نباید می‌رفت!

و امروز باید بفهمیم که دوباره در گردنه هستیم هرچند در خیالمان بالا ولی مواظبت و بگوش گرفتن تذکرات دوباره لازم است و واجب وگرنه .......

میدان همان و گوی هم همان