سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیاض

بنام خالق خوبی ها

سه پند لقمان به پسرش
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!بهترین ها در درون ما هستند ما در خارج در پی آنها!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست .


بنام یار

فدا می‌شویم در دل

ای دل غصه می‌خوری ما را

کسی نمی‌توان سر پوش نهاد بر حقیقت

حق بالاست دیده را بنمای بصیر

فضا را آلوده ننما

اینجا آبها صاف اندفدا شویم چون یخ برای نوشیدن

راهی مرو که برگشت نداشته باشیم

سری فاش نکن که عذر نتوان نمود

ما در راه ، بی راه چرا رهیده‌ای

مالی که نیست حلال، حلال نموده‌ای

نشسته‌ام در میان، کنار چرا زده‌ای

شاخص می‌نماید این کار، فرصت چرا سوخته‌ای

شمس اندر آسمان، چراغ چرا افروختن

می‌سازم کلبه‌ای پر از در دل

شادم که نیستم ابزار فراری

همت نموده، قدم نه بر دیدگان

روزی که نیست فدایی بر اقدام نهایی

شب گسترده چادر بر سر زمین

گسترده‌ام ماهی بر تنگ تاریک چادر

راهم دهید، نرم نرم اندر بیابان

فرضی که او را فروخته ، باران بهاری

نیست جان فشانی،زمستان سرد و کاری

باری‌است بر دوش، ننهاده در گاری

عمری فدا نمودیم، پیش از گذر سوختیم

محیط سبز نمودیم، سوختیم بی‌عاری


بسم الله الرحمن الرحیم 

      الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل        

 

به مناسبت شکست نظامی آمریکا در طبس

 صداهای عجیبی به گوش می‌رسید، شب بود و در تاریکی آن آسمان برایت چیزی نمایان نمی‌کرد. اما گمان بود که در آسمان تعدادی مازالاق هست، چقدر آن شب آسمان را کاویدم ولی جز همان صداهای نا آشنا چیزی بگوش نرسید. بریدگی کف پایم آنچنان مور، مور داشت و دردی که به هیچ عنوان اجازه خواب را به چشمانم نمی‌داد.  دردی که سراسر بدنم را فرا گرفته بود آخر یک شکاف عمیق بوسیله یک تکه شیشه در کف پایم ایجاد شده بود  با اینکه می‌دانستم شیشه در آن نیست ولی درد آن تا مغز سرم را هدف قرار داده بود و شب تا صبح چشم بر هم نگذاشتم، هرچه را که شنیده بودم قابل تجسم نبود به هر که گفته بودم نه اینکه باور نکرد که ما را گفت اینهم از درد بوده، پس جز هزیان نبوده. اما روز بعد وقتی که گذشت گفتند که آن صداهای شب پیش از کدام سپاه ابرهه بوده آنچه را که ما از دور، دورها صدای مازالاق می‌پنداشتیم چرخبالهای نیمه خرابی بودند که راه پس در پیش گرفته بودند و مقصد نارسیده و هدف گم کرده بودند، که ای کاش آنها هم راه برگشت گم کرده بودند و در کویر نابود تا درسی برای سردمداران مست‌شان که ره به بی راهه دارند و سر در آخور مستی و پیش برند، کارها را به قدرت ظلم و زور. در آن شب تاریک و آنچه خائنین به میهن از رئیس جمهور گرفته تا بقیه، چه‌ها که خواب دیده بودند با چند هلی‌کوپتر و هواپیما آمده و حکومتی را نابود و خود را حاکم کرده و همه چیز تمام. وقتی که آن شهید پرواز کرده به ملکوت محمد منتظرقایم خود را به صحنه رساند تا جمع کند اسناد خیانت آنها زدند و همه چیز را سوزاندند و او را شهید کردند تا پنهان بماند آنچه کرده‌اند، ولی طولی نکشید که پته سیاه‌کاریشان از جای دیگر برون افتاد و پیوستند به بقیه کسانی که دمشان را بهم گره زده بودند و در خیال خود حکومتی را در دست و کشوری را به آنسو برند که همه چیز بر وفق مرادشان باشد و سر در آبشخور آنها فرو برند که آنچنان پرورششان داده بودند که چنین باشند. 

 آن سپاه حمله کننده به این خاک چنان در ریگزارش فرو رفت که جز مثال واقعه عام‌الفیل یاد نیاورد در ذهنمان که حتی آن گاهی که ما در خواب بودیم یا در ناله درد و بیاد مازالاق او چنان این آهن پیکرها را بهم ریخت که انگار باد تندی خراب می‌کند پره‌های کاغذی فرفره‌ات را و تو هر چه که می‌توانی به آن نگاه کن راه بجایی نخواهی برد. هر موقع یاد آن واقعه می‌افتم دردی در تمام وجودم احساس می‌کنم با اینکه یادم نیست که کدام پایم بوده. شاید آن درد به من می‌گوید برای حفظ این میهن لازم است که خوب چشمهایمان را باز کنیم و هر نوع صدای بی‌جایی را اهمیت دهیم که اینبار شاید نشود ( فجعلهم کعصفٍ مّاکول ) از غیب . 

 

اگر باد بر سران باز کنند خیال خیانت باید بیدار بود و هوشیار و نشان داد که امروز نه آن روز است که نشناسیم صف فتنه انگیزان و ره سد نمایم بر سارقان شب رو ، گردنشان خرد کنیم ره زنان سر گردنه را، تا حفظ کنیم مال و اموالمان که بسیار برای آن زحمت متحمل شده‌ایم و آسان بکف نیاورده‌ایم که آسان دهیم ز دست. بشکنیم قلم پای ، پایمال کنندگان حقوقمان را ، ببریم دستی را که خیانت کننده به این میهن. چون در یادمان باید بماند آن روزها تا بدانیم که، کی بودیم و کی هستیم و کی باید باشیم و خوب در یاد داشته باشیم که، کجا بودیم و کجا هستیم و کجا باید باشیم. 

 

و امروز دست به درگاه آن بی‌همتا بالا بریم و شاکریم به درگاهش که ما را نجات داد در تنگناه‌ترین تنگه‌های زمانه و ما را برون برد از پیچ و خمهای کوچه‌های ناکجا آباد و امروز هنوز درد را بیاد می‌آورم و التیام آن. و می‌خوانم که آن پیکر پهنای پولادین مازالاق‌ها بودن در نزد او.


  بسمه تعالی   

گلشن روستایی است  در جنوب شرق انار با فاصله  1?کیلومتر و مردمی سخت کوش و فعال در  زمینه‌ کشاورزی  و شهید مهدیزاده از این خطه است.

دارای چندین باب مغازه و کارگاه بوده از جمله ساخت ماشین‌های ضبط پسته و جوشکاری و کابینت و تعمیرگاههای مختلف تراکتور رادیو وتلویزیون ... و فروشگاههای لوازم خانگی ، پوشاک

از جمله صنایع این دهستان به کارخانه گونی بافی و بسته‌بندی پسته می‌توان اشاره نمود.

دارای یک سالن ورزشی است که طرفداران زیادی را از جوانان و زنان و مردان را جذب نموده است.

امروزه این روستا دارای شورا بوده و بیش از 550 خانوار و جمعتی بیش 2500 نفر می‌باشد.

دارای پنج مسجد ( دو مسجد مربوط به شهرک رزمندگان گلشن می‌باشد) و یک آب‌انبار  نیز می‌باشد.

کوی ناصریه اشاره شده در این کتاب یادگاری است بر یکی از موتورخانه‌های آبکشی در دهستان. دهستان فوق زیر نظر امین‌شهر می‌باشد.

دارای یک پمپ بنزین بوده که روستاهای اطراف از آن بهره می‌برند.

این متن از کتابی است از:

 وزارت دفاع ملی

سازمان جغرافیائی کشور

 اداره جغرافیائی

بنام:

فرهنگ جغرافیائی

 آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران

انار

جلد94- چاپ یکم

برگ       NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)

البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است)  می‌باشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط می‌توان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا می‌توانیم پیدا کنیم.

لذا این مجلد کتاب  شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.

 دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد    گلشن   بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه  ?9 الی ?9 چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسم‌الخط کتاب به من نمی‌خورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را می‌آورم و علل آنرا بررسی می‌کنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.

اما گلشن  در این کتاب:

گلشن             GOLSHAN   

ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان

طج(طول جغرافیایی)  َ21   55ْ، عج(عرض جغرافیایی) 48َ  30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1408متر.کویری، گرم خشک در 14 ک م(کیلومتری)جنوب خاوری انار .

جمعیت: 70 خانوار سرشماری????(????ه.ش)61تن(احتماً این عدد 601نفر است یا 610).از طائفه جدیدوعرب.

زبان: فارسی

دین:اسلام؛ شیعه 

کار و پیشه:کشاورزی،باغداری و فرشبافی(25دستگاه)،فرشها با طرح کاشان.

کشت:آبی؛ آب از کاریز و چاه ژرف.

فرآورده‌ها: گندم،جو،پنبه،یونجه و پسته.

رستینی‌ها: پوشش گیاهی برای چرای دام

دارای شرکت تعاونی روستایی،دبستان و یک مسجد.

در جنوب این آبادی کویی بنام ناصریه ساخته شده که وابسته به این روستاست.

بیشتر درآمد مردم آبادی از راه باغداری است.


بنام نزدیکترین

در ورای شهر

کنار تیغهای تیز آسمانی

کور سویی از سیاهیتا یار فاصله‌ای نیست

تنها

جا مانده از دورانی نزدیک

فاصله‌ها را طی می‌کند

نزدیکتر از هر دوری

دورتر از همه‌ی نزدیکان

شهری در غوغای بی تو

تو برای کی و کجا

آبهایی که جریان دارند

چون به انتها رسیدند به پرواز در آمدند

مرغابیهای دشت غم

نزدیک قدمهایم می‌کنند جیر جیر

سگی واق واق کنان در کوی چهار فرسنگ

رگی باریک از حیات

فاصله‌ها را می‌برد

نزدیک می‌شود

انگار همین دیروز

فردا را کنار زد

نزدیک

فاصله‌ای به اندازه هیچ


نظر

بنام خالق شادی‌ها

این مرتبه دوم است که از تصمیم به موقع دولت ،اروپا و غرب را  آچ‌مز قرار می‌دهد

و به تبع آن ما هم حظ می‌بریم.حظ

اروپا و غرب تا کی می‌خواهد درک کند که ایران ، ایران دوران قاجار و پهلوی نیست من نمی‌دانم.

ولی دویست سال باج خواهی از یک کشور به این راحتی از اذهانشان پاک نخواهد شد

و برای ما هم همینطور  هرچند که پیام ما روشن و واضح باشد

آنها همان روش قبلی خود را می‌آزمایند که شاید بشود

بالاخره خواهند فهمید که نمی‌شود!

روزی این پیام روشن ایران را نگرفتند که ایران غنی سازی 5 درصد را شروع می‌کند

و تا توانستند بر مواضع زور مداری خود پای فشردند و آنقدر لجاجت کردند تا ایران اقدام کرد و به آنچه که می‌خواست دست یافت

و حالا این ایران قابل برگشت نیست.

و آنروز که پیام روشن ما تبادل سوخت بود برای تامین راکتور ساخت دارو دانشگاه باز هم بر لجاجت خود ادامه داده و با پیامهای غلط سبز پوشان سیاه باطن بر سرنگونی این نظام دست گذاشتند

حالا نتیجه این اشتباه آنها این شده که ایران برای غنی سازی 20 درصد اقدام کرده

و آنها دیگر قادر به برگشت دادن نخواهند بود و حق آنرا نیز ندارند در بوق و کرنا کنند و هرچه فریاد دارند بزنند ما حق مان است و انجام می‌دهیم آنها فریاد بزنند تا خفه شوند کسی محل سگ هم برایشان نخواهد گذاشت

از امروز باید در این فکر باشند که ما قدمهای بیشتری بر نداریم بر این فکر که ایران را به قبل از این برگردانند یک فکر و گمان کاملاً باطل است و باید رویش خط قرمز کشید

روزی که ایران می‌گوید اینکار را خواهم کرد می‌گویند شما توانش را ندارید شما یک بلوف زده‌اید

اینها بلوف نیست اینها کاریست که ما باید انجام گیرد و انجام می‌دهیم اما شما هم فریاد بزنید هم قطعنامه شورای دول تصویب کنید تا می‌توانید!

ولی پیام ما این است که غرب جز کارشکنی و مانع چیز دیگری برای ارائه ندارد

همانطور که اسرائیل به هیچ قطعنامه ای که در شورای امنیت سازمان دول بی‌خاصیت اهمیت نمی‌دهد و غرب هم هیچ غلطی نمی‌کند و نه می‌تواند و نه می‌خواهد پس سوال اساسی این است که شما قطعنامه و تحریم زورکی در این سازمانها و شورهای خود ساخته بگذرانید

چی از آن در خواهد آمد؟

همه کشورها به این باور رسیده‌اند که تمام نهادهای غرب ساخته برای غرب است

و بنا نیست برای دیگران کاری صورت دهد

نمونه آن سازش بین اسرائیل و دولت خود گردان است

نمونه آن کشورهای استبدادی منطقه و روابط مستحکم با غرب است

حقوق بشر برای غرب فقط یک پیام دارد و آن چپاول دیگران است

برای مطالعه لینکهای زیر را ببینید

تحریم اقتصادی

حظ