بیاض

یاهو

نشسته ام

فرد و زوج

جمله گرفتن

حرف شدن

راه بردن

سبز گیاه

شسته دست

نشسته در کنار سبزه

سبزه زاران

فرو افتاده یک در غلطان در میان سنگ لعل

باز نشسته در این سوی جوی

جوی آب

نهر پر آب

در باران اندک

فراوانی باد

چقدر دستم کوتاه ست

از سنت دریافت هدیه

منتظرت

هستم یا باشم

فرقش چیست؟

دلم گرفته

در این سبزی سبز بهاران

نشکفته گل

مادر ندیده

غم او را گرفته

باز باید شاد شد

بعد از غم او

هفته ها بگذرد

شاید هم روزهای سرد غم


بنام یاور بی نیاز

فروشندگان کالای بنجل و به درد نخور به کمک دلال‌هایی که به خدمت گرفته‌اند، با هزار ترفند و حیله، سعی در مجاب کردن مشتری به خرید کالای بنجل دارند.

این ترفندها انواعی دارد؛ گاه، اوصاف و امتیازاتی به کالای بنجلشان نسبت می‌دهند که دروغ است!(کفشی که وزن کم می کند - پشتی که کمردرد را از بین می برد)

گاهی عیب‌های آن را پنهان می‌کنند!(دودکش بودن ماشین - نداشتن قدرت واقعی )

و گاهی هم مشتری را می‌ترسانند که اگر این کالا را نخری چنین و چنان می‌شود! (شربت نیروزا سمی - قرض لاغری سرطانزا)

و فلان مشکل یا زیان و خسارت برایت پیش می‌آید!( روانی شدن از داروهای روانگردان - مرگ بر اثر استفاده از فلان قرص توهمزا)

خلاصه آنقدر از این روش‌ها و حیله‌های دیگر به کار می‌برند تا به مخاطبان خود بقبولانند که به این کالا با این اوصاف و مزایا احتیاج مبرم دارد(تمام شبکهای تلویزیون و ماهواره را به خدمت گرفته اند که یک کالا که 18هزارتومان تولید می شود درب خانه به قیمت 178900 تومان قالب! ببخشید تحویل دهند.

و بالاخره ما متقاعد شده و دست به جیب می‌شویم و سرمایه‌ خود را می‌دهیم و کلاغ رنگ شده را به جای قناری می‌خریم! و به خانه می‌بریم!

اما با ورود به خانه همسر تو را ندا دهد که این چیست؟ فرزند عیبهای آنرا برشمرد یک به یک و دختر حیف گوید از پولی که داده ایم.اولین قارقار گوش‌خراش کلاغ قناری نما آشکار شود،  تازه می‌فهمیم چه کلاه گشادی به سرمان رفته و البته پشیمانی سودی ندارد!

و ما هم برای اینکه زیاد خود را خر! ببخشد نفهم ننمایم شروع می کنیم از مزایا و فواید نداشته آن جنس داد سخن می گویم ولی این سخنان فقط برای دلخوشی خودمان خوب است و دیگران را به هیچ عنوان قانع نخواهد کرد.

جنس قالب شده قابل برگشت نیست و داد ما بی فایده است بهتر است که سکوت کنیم بجای اینکه از مزایای کالای بنجل تعریف کنیم! یا حداقل قبول کنیم کلاه سرمان رفته!

این موقع ها که بازار جنبش پیدا می کند کاسبی بنجل فروشان هم رونق پیدا می کند.

و از طرفی نمکی ببخشید آشغال جمع کن یا خریدار اجناس مزاحم هم سروکله اشان پیدا می شود.

در این موقع ما جنسهای بنجل را به خانه وارد می کنیم و از طرفی جنس های بنجل خریده سال پیش یا پیشتر سال که هیچ برایمان فایده نداشته جزء مزاحمت را به آشغالی می دهیم که از دستش راحت شویم.

داشتم در گونی که باید به آشغالی بدهم و او هم قیمت فوق العاده 400 تومان(تک تومانی)(برای ما آب خورده هزار تومان یا 4 تک ملیون تومان) را روی آن بگذارد و بعد هم بگوید پول ندارم و اگر هم بخواهد بدهد از خیر این پول نیم نان سنگک می گذریم نگاه می کردم

بجز قوطی های پلاستیکی که معمولا داخل آنها خوراکیهای مضر و دارای مواد نگهدارنده و ... بوده بقیه همه اجناسی بود از قبیل جنس بنجل بزک شده که به من یا همسر یا فرزند قالب شده. از قبیل گلهای پلاستیکی بدون کیفیت ، گلدانهای چوبی دست و پاگیر و یا وسایل تزینی از سفر سوغات آمده که دلیل خاصی برای خرید نداشته جز به آنی مجزوب خرید شدن من نوعی برای خرید!

قفس قناری مصنوعی که قناری آن با تمام شدن باطری اش دیگر عمر نکرده، ساعت دیواری که یک سال دوام نیاورده. قابهای عکس که از زیادی انها نالان شده ایم دستگیره بدون استاندارد  شکسته شیرهای آب بی کفیت خراب شده ، شلینگ آفتاب سوخته ، گلدان شکسته،پمپ آب کولر سوخته (سالی یکی)،آینه سر طاقچه، موس، سفره، کفشهای دو روز کار کج شده و ......

این همه آنچه نبود که باید باشد بالاخره این قصه سردراز دارد و داستانی از هزاران است

قصه جنس بنجل امروز گرفتاری دولت مردان هم گردیده حالا این عده یا خود دلال هستند یا مثل ما برق جنس آنها را گرفتار کرده.

قیمت 200 کیلو اورانیم 20درصد ما چند قیمت دارد که ما بخواهیم با 4میلیارد پول خودمان در 4 قسط معاوضه کنیم. کسانی که به این خنثی کردن و اکسید کردن امروز افتخار می کنند خون دانشمندان شهید را نمی بینند. همین کالا را از آمریکا و غرب قیمت نمی گیرند دست در جیب ملت می کنند و آنرا به جنس بنجل که با لوکس تفاوت چندانی ندارد از چین و غرب مطالبه می کنند گرفتاری آخر سال خانه به تمام سال مردان دیپلمات تبدیل شده است.

کی خواهیم فهمید وقتی آشغالی قیمتی روی جنس گذاشت که آنرا مطالبه نکنیم.

اگر آن موقع هم بفهیم خوب است. سخن دانایان را که پشت گوش فکنده اند


نظر

یا رب

قومی آمدند

قومی رفتن

گفته ها تغییر کرد

رنگها عوض شد

سبز بنفش

قرمز آبی

چهره ها

یکی نزدیک

یکی دور

باز فریاد

من بهترم

من بلدترم

چقدر عمل تا گفته تراز است

شاید هیچ

چه فایده از این آمدن و این رفتن

جز بردن تجربه

جز خراب کردن

جز عقب رفتن

تا کی؟؟؟

تا................کی؟


یا رحیم

شیرین تر از عسل

همچون لطافت مهتاب

به روشنی آفتاب

همچون برق شمشیر آخته

به صلابت کوه

به جاری رود

به تازگی هوای بهاری

به نازگی گل

می دانم که چیست

این همان بهار است

این همان ربیع است

ماه تولد رسول

هفته وحدت مسلمانان

روز نوشتن یک کلام

اشهد ان لا اله الا الله

اشهد ان محمدا رسول الله


یا حق

با تسلیت اربعین حسینی(علیه السلام) به عاشقان پاکباز و عارفان اهل راز و شیعیان آن سرور و مولای آزادگان جهان

***
برگشتم از رسالت انجام داده‌ام
زخمی‌ترین پیمبر غمگین جاده‌ام
ناباورانه از سفرم، خیل خارها
تبریک گفته‌اند به پای پیاده‌ام
یا نیست باورم که در این خاک خفته‌ای
یا بر مزار باور خود ایستاده‌ام
بارانم و ز بام خرابه چکیده‌ام
شرمنده سه ساله از دست داده‌ام
زیر چراغ ماهِ سرت خواب رفته‌ام
بر شانه کجاوه تو سر نهاده‌ام
دل می‌زدم به آب و به آتش برای تو
از خیمه‌ها بپرس که پروانه‌زاده‌ام
چون ابر، آب می‌شدم از آفتاب شام
تا ذره‌ای خلل نرسد بر اراده‌ام

***

 رضا جعفری


یا رحمان

کودکی ام را فراموش می کنم

اینجا دروازه ای است بسوی فراموشی

آخر تا کی؟

سلام

من اینجا نشسته ام برای چی؟

نمی دانم

شاید کسی مرا صدا کند

یاری بخواهد

یاورم شو

وجدانم درد گرفته است

سکوت آرامشم را بهم ریخته

تا کنون چنین بی تابی را تحمل نکرده بودم

و بازهم تحملش را ندارم

بیایید

بچه ها اینجا یک کوچه تنگ است

امام تاریکی در آن راه ندارد

فریاد

بازهم سکوت

عجب در هم تنیده شده

خلایق بی عقل

عقول بی صبر

صابر بی تحرک

محرک بی تاب

برخیز

وجدانم را بیدار کن

و بازهم راه باریکتر می شود

تا چشم بی دیدم می بیند