باز نام تو بود زینت هر محفل ما
جز غم عشق تو ما را نبود سودایی
عشق شیرین تو آغشته به آب و گل ما
مکتب خلقت ندارد چون حسین(ع) آموزگاری
این چراغ آسمانی نو انسان ساز دارد
مات 72 ملت از دو و هفتاد اویند
در کجا فرمانده 6 ماهه یک سرباز دارد؟
محبوب خدا حسین(ع) و مطلوب حسین(ع)
سر بر نی و تاج سر هر خو حسین(ع)
با نیزه و تیر و سنگ، مضروب حسین(ع)
مجروح لبش زی ضربت چوب، حسین(ع)
شعری که به عرض میرسد مربوط به جانگدازترین لحظات عاشورا – غروب عاشورا و غارت خیام – است.
کرد عمر حسین(ع) چونکه غروب
گرد غم شد بر آسمان ز زمین
آسمان خون گریست زین آشوب
شد گِل آلود و سرخ، آب فرات
و احسینا نوشت وقتِ رسوب
پهنة کربلا به خود لرزید
چونکه بنیاد عقل شد مخروب
زیورِ عرش بر زمین افتاد
آن خدای یگانه را محبوب
اسبِ بی صاحب حسین(ع) آمد
حال راکب عیان از این مرکوب
خون چکان، سر به زیر و شیحه زنان
پای کوبان و زین او مغلوب
وه که در دست بدترین بدان
کشته شد مرد خوبتر از خوب
مرگ یک زندگانی ابدیست
هر که را خدا بود مطلوب
در حقیقت، حسین(ع) غالب شد
وان گنه پیشه ظالمان مغلوب
آه از آن دم که لشکرِ دشمن
حمله ور شد به خیمه وقت غروب
علامه امینی(ره) فرمود: حضرت سید الشهداء علیه السلام، خیام را طوری تعبیه کرده بود که خاندانش محفوظ بمانند و فقط یک راه باریکهای بود که از آنجا به خیمه تشریف میبرد و بعد به میدان میرفتند. وقتی به خیمه حمله شد اسبهای دشمن از همین باریکه راه وارد خیام شدند و پایکوبی کردند. اطفال حسین(ع) هم از همین راه باریک میخواستند به طرف بیابان فرار کنند.
صد یک ماجرای این غارت
نبود در کتابها مکتوب
با همه کوششی که دشمن کرد
معجز زینبی(س) نشد مصلوب
آتش افکند بر حریم امام(ع)
قوم نادان و گمره و مغضوب
بر سر تشنگان دشتِ بلا
ریخت باران سنگ و آتش و چوب
خاندانی که بود پرده نشین
محترم، سایه پرور و محبوب
شده پراکنده در بیابانها
خسته و دلشکسته و مرعوب
تا که شد نور زینبی(س) جاذب
وان پراکندگان به دو مجذوب
لیک زینب(س) نیافت هر چه شمرد!
دو تن از کودکان در آن آشوب
خفته و جان سپرده در بن خار
با لبی خشک و دیدهای مرطوب
یک دل و اینهمه پریشانی!
مات و حیران ز صبر او ایوب
آفرین بر شجاعت زینب(س)
پیشِ آن ضربههای طاقت کوب
حجت بن الحسن(عج) همیشه « حسان »
گرید از یاد عمه مضروب
پایان بخش عرضم جدیدترین شعر من است، زبان حال حضرت زینب علیها سلام است. همه شهداء و حتی حضرت سیدالشهداء(ع)، یک روز بود هر چه بود سختی هایشان ولی بمیرم، زینب علیها سلام هم آن عاشورا را، هم کوفه و هم شام و تمام مصایب اسارت را تحمل نمود. زبان حال حضرت زینب(ع) است در میان خیمههای سوزان بعد از غارت.
به دشت کربلا جمعی پریشان ماند و من ماندم
فراز نیزهها آوای قرآن ماند و من ماندم
منِ غارت زده، خسته، ز هر سو راه من بسته
ز یاران خیمهها خالی، بیابان ماند و من ماندم
بگوش من طنین افکن، صدای اکبر(ع) و قاسم(ع)
که دایم اشک ریزانم، به دامان ماند و من ماندم
مشکل ترین لحظات خانم زینب(س) وقتی بود که آن دختر خردسال حسین(ع) عمهاش را سؤال پیچ میکرد.
دلم خون شد خداوندا از این اشک عزاداران
به دنبال پدر، یک طفل گریان ماند و من ماندم
به خاک و خون دو بازوی بلند و پرچم و مشکی(کنار نهر علقمه) میان شعلهها، یک فوجِ عطشان ماند و من ماندم
ز تیری بسته شد راه گلوی تشنه لب، اصغر(ع)
رباب از این جفای خصم، حیران ماند و من ماندم
ز طوفان بلا گلهای سرخ من، همه پرپر
از این طوفان مرا یک سر و عریان ماند و من ماندم
به هم پیوست جوشان چشمههای خون و دریا شد
در آن گردابهها گل، موج و طوفان ماند و من ماندم
نمانده طاقتم دیگر که ببینم قتله گاهش را
برفت و این دل بی تاب و سوزان ماند و من ماندم
معمولاً اگر خرمنی گل باشد(در یک محلی) بعد این خرمن گل را ببرند، عطرش میماند، بوی خوشش میماند.
لذا پایان عرضم است، زبان حال حضرت زینب(س).
« حسان » گویی که این مصرع زبان حال زینب(س) بود.
تهی شد با غم از گل، عطر جانان ماند و من ماندم
صلی الله علیک یا ابا عبدالله و رحمه الله و برکاته.
اَللّهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدٍٍ و ال مُحَمَّدٍ